مـسـجـون

تراوشات ذهنی یک دانشجوی درونگرا

مـسـجـون

تراوشات ذهنی یک دانشجوی درونگرا

مـسـجـون


دانشجوی فقه ... مینویسم ، میخوانم ، بازگو میکنم
چایی زندگی ام را هم معمولا با گرافیک و خطاطی مزه دار میکنم
|
اهل سامانم
زنده رودی درون من جاری است
چشمه های مشبک باطن
مملو از باده بی آزاری است.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

کاه گل های خیس عطر آگین
اشتیاق مِه بلور آجین
انتظار جمانه ای قدیس
شاخه خشکی مشوش و بی دین
آه تنها صدای تنهایی است
آه از این صدای بی تکوین
طاقت آسمان تمام شده
در فشار است قلب ابر حزین
باد آه بلند فاصله هاست
ابر ها هم غبار پرده نشین
آب پنهان شده میانه ی ابر
ابر پنهان شده است روی زمین
میکشد آهْ آسمان و سپس
مینوازند سوره ی یاسین
آسمان میزند فقط فریاد
تا شنیده شود صدای طنین
میزند نظم پرده را بر هم
میتکاند غبار را سنگین
میشود آشکار لبخندش
مینویسد به روی خود آمین
چشمه ای از بهشت معلوم است
که چکید از کنار باغ برین
آب های مجاور ملکوت
میدهد بوی جبرئیل امین
بشنو می گوید آن مناره ی خیس
پیش اصحاب پاک کهف حصین
انعکاس مناره ها یعنی
آسمان آمده به روی زمین

صبح 11 آبان 00

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۰۰ ، ۰۲:۰۷
محمدجواد اسعدی سامانی

{‌یابَدیع}

خیلی دیده ام که یک هنرمند خودش را پشت نقاب یک سیبیل نیچه ای با یک عینک گرد بین کافه گردی ها و صحبت های نا تمام فلسفی طور و گوش دادن موسیقی های والتز و کلاسیک پنهان کرده.

مثلا بی آنکه تخصصی در چیزی داشته باشد به اعتبار فر سیبیلش خود را صاحب اجازه میداند تخصصی ترین نظرات را اظهار کند. به قول آسدمرتضی تظاهر به دانایی کند. غالبا اینطور هنرمند ها زیاد در حیطه ی اصلی خودشان هم موفق نیستند. پایشان میلنگد‌.

مثلا نمیدانند حالا دنبال چی هستند. اصلا در این اثری که خلق میکنند چه چیز را دنبال میکنند. آن خط سیاه بزرگ که روی چشم های طرحشان کشیده اند برای چیست؟ شاید نتیجه ی یک مشق نظری را مانند یک کلیشه دوباره پیاده میکنند. چون محتوا شناسی درستی نمیکنند فرم را هم درست اجرا نمیکنند.

هنرمند باید خودش را پیدا کند. انسان! هر انسان باید خودش را پیدا کند. گمشده نباشد ، بداند ، بیابد ، برود ، با قدم های محکم بدود. انسان بودن هنر است. انسان باید سعی کند هنرمند گمشده نباشد. ‌

آقا سید روح الله میگفت هنر دمیدن روح تعهد در انسانهاست.

+یعنی هنرِ محتوا را در فرم‌ مناسب ریختن :) ‌

 

و در آخر من میدانم که نمیدانم.

و وظیفه ام این است که بدانم و بیشتر بدانم.

و نباید اظهار به دانایی کنم در چیزی که نمیدانم.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۰۰ ، ۰۲:۲۴
محمدجواد اسعدی سامانی

   

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۰۰ ، ۰۱:۳۷
محمدجواد اسعدی سامانی

بیست سال است که من
مانده ام بین زمان
ولی

صبح ها

گوشه ی من
روی سیم بلند خاطره ام
روی این کابل های فاصله دار
گنجشک می اید
و پرستو ها هم
هدهد هم حتی
عابری با موتورش
زارعی با وانت
و کسی بیل به دست
پیاده می آید.
باز هم ترسیدند
گنجشک ها رفتند
و پرستو ها هم
هدهد هم حتی
گوشه ام امن بمان..

 

دلنوشته ای از احساس من در بین الطلوعین ها 

خوابالوده زیر پنجره وقتی دارم میبینم پرنده ها روی سیم های برق کوچه مینشینند و بعد هم با صداهای کوچک میپرند و میروند.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۰۰ ، ۰۱:۰۹
محمدجواد اسعدی سامانی

 

 

آقا روح الله سلام.

حالا که دارم این نامه را مینویسم به یاد شما هستم.

تقریبا مطمئن هستم که هرگز این نامه را نمیخوانی ، هیچ کس با خبر نخواهد شد تا با خبرت کند نامه را بخوانی. اما دارم نامه را مینویسم. به یاد غروب های پنجشنبه شهدای گمنام ، آسمان نیلی رنگ و ابرهای خنک تپه نورالشهدا.

امام رضا میگوید التودد للناس نصف العقل. من هم خیلی به تو ارادت دارم. الان تقریبا یک هفته ای هست که رفته ای ماموریت ، یک جای دور، فقط کاش خیلی دور نروی. دلمان همین حالا هم برایت تنگ شده است.

خیلی نور شهادت در چهره ات مشخص است. میترسم این همه نور بالا زدنت آخرش کار دستت دهد و نور ببردت آن بالا ها. نمیدانم انگار به دلم افتاده که این سفرت شهید میشوی. اصلا این سفر نه. تو نهایتا شهید میشوی. من اطمینان دارم.

اگر شهید نشدی من خوشحالم چون اگر بروی کارها زمین می ماند. ولی اگر هم شهید شدی که به تو افتخار خواهم کرد ، فقط یادت نرود هی سر بزنی به ما و به کارهایمان برکت بدهی.تا جای خالی ات را کمتر حس کنیم.

شهید اگر شدی به همه عکست را نشان خواهم داد، با آن لبخند زیبایت. خواهم گفت این دوست من بود. من امید شفاعت ازش دارم. پوسترت را خودم سریع درست میکنم اسمت را هم از جنس همین تایپ فیس نستعلیق شکسته های جدید زیرش طراحی میکنم.

داشتم فکر میکردم شهید که شدی اسم کتابت را چه بگذاریم. روایت های قشنگی هست از زندگی ات ، کتاب قشنگی میشود کتاب شهید روح الله. همه جا روایتت خواهم کرد.

خواهم گفت تو بودی و اکبر که از خیلی وقت پیش می آمدید این بالای تپه ، هر پنجشنبه بساط پذیرایی از زائرین را فراهم میکردید ، حالا هم که این حرکت بزرگ تر شده ، نمیدانم‌ چگونه خوشحالی ام را ابراز کنم که فضای فرهنگی شهر را دگرگون کردید. شهدا دگرگون کردند با دستان شما.

اکبر امّا اینجاست ، اکبرْ شهید. در مغازه اش فلافل میپزد هنوز ، پنجشنبه ها ایستگاه صلواتی اش را میاورد بالای تپه ، چایی درست میکند. مثل پسرک فلافل فروش ، شهید محمدهادی. راستی چقدر شبیه شهید محمد هادی است. این ها توهم نیست. شهید بودن را در شما دو تا میشود دید.

کنار اکبر بودن انسان را یاد امام حسین می اندازد. کنار تو بودن به یاد شهدا می اندازد مرا. چقدر خوب است انسان به جایی برسد که با دیدنش به یاد خدا بیفتی.

راستی جایت خالی ، اکبر دوباره روضه خانگی هایش را راه انداخته. روضه حضرت زهرا بود ، چند قطره به جایت اشک ریختم ، میدانم که روضه حضرت زهرا خیلی دوست داری. راستی خیلی قشنگ روضه میخوانی! میدانستی؟ مثل همان روز قبل از اربعین که رسما کارها قفل شده بودند و ذکر توسلی کردیم و روضه ای خواندی و گره ها باز شد.

خلاصه! نبودی، منزل اکبر مداحی یه عالمه گریه را با صدای بلند همه خواندیم. من یاد تو افتاده بودم ،شاید بقیه هم به یاد تو بودند ان لحظه. یادم نمیرود که خیلی این مداحی را دوست داری. آن شب که میاندار بودی توی هیئت انصار میدیدم چجوری از خود بیخود شده بودی ، چشمانت را بسته بودی و با حاج امیر میخواندی: بده که نوکرت بمیره و شهید نشه. اگر شهید شدی این مداحی را همیشه به اسم خودت میخوانم توی هیئت. و "میدونم نوکری بلد نیستم" را. البته تو نوکری بلد هستی :). شهید روح الله فیض ببره..

این هفته که نبودی تپه خیلی یادت کردم. راستش را بخواهی دوست ندارم شهید شوی ولی دعا کردم شهید شوی، چون دعای خوبی است. برای تو حیف است همینجوری بروی ابوزینب. باید به آرزویت برسی.

نهایتا این صدای دلتنگی من بود که دستانم آن را نوشتند. دلم برایت تنگ شده به همین سرعت.

 

 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۰۰ ، ۲۱:۳۱
محمدجواد اسعدی سامانی

اینو حدود یکی دو ماه پیش نوشتم ، داشتم دفتر یادداشتمو مرتب میکردم. خواشتم حذفش کنم ولی دلم نیومد. در هر صورت کلا نادیده بگیریدش 🙏

.

میدونی مشکل چیه ، شخص گرایی شدیدی شایع شده بینتون رفقا! همونیکه بهشتی ازش میترسید. یکی از دوستان نقد به اقای رییسی رو در زمره تضعیف دین و انتقاد ب رهبری و انقلاب ذکر کرد برام. پر ها م! خود رهبر جامعه اسلامی هم موافق نقد خودشه!! کاسه داغ تر از آش شدید؟
یه رفیقی میگفت سید ک بیاد حتما جلیلی رو تو کابینه اش استفاده میکنه. کو؟ محسن رضاییِ یاساشین و یارانه چارصد تومنیو گذاشتن بعنوان معاون اقتصادی ، سلاملکم!
و علیکم السلااام :)
خیلی حرف ها هست ، جا نیست
حرف آخر: من اصولگرا نیستم ، عدالتخواه هم نیستم ، نمیشه گفت ک انقلابی هم هستم ، ادعای بزرگیه ، موافق انقلاب هستم ، موافق مبانی هستم ، خاک پای امامین انقلاب هم هستم چون خودشون پیگیر عدالتن تو همین مملکت. عدالت خواه نیستم ولی خواهان عدالتم ، فطرتا فطرتاا!
از زمانیکه از بازیچه دیده شدن توسط سیاست مداران خسته شدم تنفرم از تمامی احزاب کشور بیشتر و بیشتر شد. سیاست چیز دوست نداشتنی ای هست
کاش متوجه بودید ک اصولگرا ها هم یادگرفتن نامزدهاشونو با رنگ کردن بعنوان کاندیدای انقلابی به شما غالب کنن (اینجاش بیشتر نظرم رو انتخابات مجلسه)
من مخالف آقای رئیسی نبودم و نیستم ، حالا هم که از جلیلی دوباره به دولت سایه اش راضی شدیم ، همین سید ابراهیم بهترین گزینه اس. مطمئنا رفقا میدونن برای تبلیغات سید ابراهیم فحش هم خوردم ، نماینده شون هم توی یکی از حوزه رای گیری ها شدم  منتها یادتونه وقتی ک داشتم از کسی که به نظرم اصلح می اومد میگفتم چه برچسب های عجیب غریبی ب من زده شد که کمترینش تفرقه گر بود و..
چرا نذاشتید یه رقابت حقیقی برگزار بشه؟
در نهایت ایشالا که خیره..


خطبه ی شقشقیه من بود این 😅

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۰۲
محمدجواد اسعدی سامانی

کاش

عبودیت

سهم ما

از

حیات

دنیا

باشد.

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۰۰ ، ۰۳:۵۹
محمدجواد اسعدی سامانی
باید پخته شد متعهد بود
پاکار بود و جهادی عمل کرد
تنبلی را کنار گذاشت
برای هدف جنگید و باید رسید
به قول سهراب : باید دوید تا تهِ بودن
باید عاشق بود به سبک شخصی خود. باید عاقلانه رفتار کرد. اما نباید جای این دوتا عوض شود ، در شرایط که قرار گرفتی باید تشخیص دهی که کارعاقلانه را انجام دهی یا عاشقانه را
اصلا همانکه شهید چمران درباره ی شهادت گفته
آنگاه که عقل عاشق شود عشق عاقل میشود آنگاه تو شهید میشوی .
باید کاری کنی که کارهایت را این عقل عاشق و قلب عاقل قبول کند ، برای کارهایت عقل و قلبت جمع شوند کنار هم به طوری که تصمیمت قابل تفکیک به احساسی یا عاقلانه نباشد . انقدر این ادامه پیدا میکند تا به مقام رضا میرسی ، و شادی در همه زندگی ات هست چون از کارهایت پشیمان نمیشوی بعدا نگران کارهای فردا هم نیستی چون یک مسلک و راه داری که برایت رقم میزند درُست را ، طوری که نه عقل اذیت شود بخاطرش و نه قلب.
اینطور مثل شهیدان زندگی میکنیم و شاید نتیجتا شهید شویم ، عاقبت به خیری که دیگر روی شاخش است.
حاج قاسم میگفت قبل از شهید شدن باید شهید بود.
همانطور که گفتند بمیر قبل از اینکه بمیری
اینطوری خیلی جالب آرامش و طمانینه را پیدا میکنی ، همان آرامش و شادی که نشانه ی مومن است. اصلا چرا میگن مومن شوخ طبع است ، شوخی و شادی که یک کنش بی پایه نیست که مثل خیلی از مردم عادی بخواهیم ایجادش کنیم ، یک برایند از فرایند ایمان است ، نتیجه قرص بودن دل به خدا است که شاد میشوی ، شوخی هم که میکنی رنگ خدا داری ، به رنگ خدایی.
شادی در هر لحظه. زنده ای ، زندگی میکنی ، و زندگی میکنی تا اینکه بمیری(زنده ترین حالت ممکنه را تجربه کنی) و این مرگ است که در تمام لحظات زندگی ات جریان دارد و چه لذتی میتواند داشته باشد این هم قطاری مرگ
تکلیف اول است شهیدانه زیستن...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۰۰ ، ۰۳:۵۲
محمدجواد اسعدی سامانی

ما عاشق آفریده شده‌ایم، عشق را داریم
ولی معشوق‌هامان را انتخاب می‌کنیم.
عشق همیشه هست،آن‌چه که جابجا می‌شود،
معشوق‌ها و محبوب‌ها هستند

صراط - استاد علی صفایی حائری

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۰۰ ، ۰۳:۲۶
محمدجواد اسعدی سامانی

داشتم در صفحات عربی اینستاگرام به بهانه تقویت فهم و مکالمه میگشتم که

به یک فرسته ی جالب برخوردم

یک موسیقی زیبا با متونی آسمانی

ازش خوشم آمد و در اینترنت بخشی از آهنگ را نوشتم تا ببینم چه می آید

که متوجه شدم شاعر این اثر شهید محمد یوسف بیضون (یوسف اشمر) بوده اند. (رحمهُ الله)

ایشان از رزمندگان شهید لبنانی هستند که در گلزار شهدای برج الشمالی شهر صور لبنان مدفونند

حقیقتا معانی لذت بخشی دارد. و فکر میکنم موضوعش ، امام خمینی یا حضرت مهدی است.

موسیقی اش هم حس لطیفی را در انسان بر می انگیزد(+پیشنهاد گوش دادن)

در سالگرد رحلت امام روح الله بشنوید:

 

إِنَّ القُلوبَ عَلیَ أَشْکَالِهَا تَقَعُ وَ إِذَا الغَرامُ عَلا، فَالْحُبُّ یَرْتَفِعُ
وَ اِذا اَفْتَی العَاشِقُ فتوَی فَدَلیلُه عُشّاق وَ اِذا کَانَ محمّدُ یَهْوَی تَبْرَیرهُ اَشْوَاق
یَا مَنْ تَسألُ عَنْ کلِماتی وَ تُشکِک فی معنی صفاتی ان زرتَ الجَبهة لو مرة تُدرک أنها تسکنُ ذاتی
إنّی بَکَیْتُ بَلَی لَکِنِّی مُقْتَنِعُ إنّی أمُوتُ بِلا لُقْیَاهُ فَاسْتَمِعو
تَشْییعُکَ یَفْتَقِد الْآنَ لِلصَّوْتِ الْهَدّار أینَهُ مَنْ بِالْأوَّلِ کَانَ یُقْسِمُ بِالْجَبَّارِ
یُقْسِمُ بِالسَّاتِر وَ الدِّشْمَة وَ بِحَقِّ الطَّلْقَةِ إذْ تُرْمَی بَایَعْنَا خُمَیْنِیَّ الْعَصْرِ وَ الْبَیْعَةُ بِدِمَائِنَا عُظْمَی
أنْهَیْتُ فرضَ صَلاة وَ صَلاتی تَسْتَمِعُ فِی الْقَدْرِ قَلْبی تَلَا آیَاتِه الضِّلْعُ
وَ عَلَی الخَبَرُ إلَی وِجْدَانی مَعَ أغْلَی الدَّمعَات وَ إلَیْکَ سَأشْکو أحْزَانی یَا رُوحًا وَ حَیَات
لا تَقْلَقْ صُورَتُکَ الکُبْرَی سَتَکُونُ إلَی النَّصْرِ الْبُشْرَی

یَا یُوسُفَ قَلْبی وَ أجْمَلَنَا أ مُحَمَّدُ یَا ثَأرَ الزَّهْرَا

   
بارگیری این صوت با صدای محمدحیدر عواضة :  
 
 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۰۰ ، ۱۷:۴۶
محمدجواد اسعدی سامانی