شعر شکسته ۱
چهارشنبه, ۱۱ اسفند ۱۴۰۰، ۰۲:۴۳ ق.ظ
چقدر خسته ام از خنده های سخت سیاه
از این تلاطم ابلیسیان برای گناه
به جز نگار نهفته به جز امام نهان
شده تمام جهان تیره سرد تلخ تباه
*
در آرزوی تو قلبم کباب میماند
نهایتا غم تان بی حساب میماند
کنار رود فرات آمده است روح غریب
رسیده و دم دیدار خواب میماند
شکسته قلب سبک سر ندیده اربابی
شبیه مرگ سیه روی آب می ماند
به روی آب بمان قلب مرده قلب کثیف
چرا که گرد به روی کتاب میماند
کتاب بسته شده چشم ماه بسته شده
بدون نور تو راهم خراب میماند
سلام میدهم و مکث میکنم اما
سلام خسته بدون جواب میماند
کجاست زنده کننده کجاست صاحب من
کجاست صاحب روحی که خواب میماند
که بنده ی تو بدون تو وضع بد دارد
که تشنه تا چه زمان در سراب میماند؟
اسعدی سامانی ، اسفندماه ۱۴۰۰
۰۰/۱۲/۱۱