زندگی و حسین
این مطالب را دهه محرم پارسال نوشته بودم و حالا منتشر میکنم
دیشب به سفینة النجاة بودن حسین فکر میکردم. کسی که از غرق شدن نجاتت میدهد. دنیا را نجات میدهد.
بعد راجع به غرق شدن فکر کردم. تهش مرگ بود. {میشود غرق شدن را با دنیا طلبی و طماعی مماثلت داد} و اما حسین حیات است و مادونِ حسین مرگ. بعد راجع به جمله اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد فکر کردم. یعنی این میشود و باید بخواهیم که کشتی های کوچک حسین باشیم. ما هم نجات دهنده بشویم. و بعد از اینکه حسین ظهیر و دستگیر ما شد و به ما حیات داد رنگ حسین بگیریم و زنده کنیم دنیا را. کما اینکه او هنوز هم زنده است ، خونش میجوشد. نجات میدهد. زنده میکند
صبحعاشورا۱۴۴۵
علف هرز هم اگر بودیدر زمین حسین زهرا باش
همسفر شدن با حیات طیبهء حسین و همراه شدن با این سفینه این را در پی دارد که مرگ ما هم بوی حیات میگیرد و مادونِ حسین، مرگ ما یک مرگ عادی است و دقیقا آن چیزی را که زندگی نامیده ایم هم همان مرگ است. من نمیدانم کسی که حسین را ندارد پس چه دارد.
و در ادامه ، عبارتِ {و مماتی ممات محمد و آل محمد} یعنی من دوست ندارم بمیرم. دوست دارم زندگی کنم بعدش هم زنده بمانم و اگر لازم باشد بمیرم هم زنده بمیرم. در بُردار حسین، زندگی و مرگ نیز معنای جدیدی پیدا میکند. حسین بازتعریف درستی از حیات است. حسین تعریفی نو از زنده بودن را ارائه میکند. کیست او را یاری کند؟..
ظهرعاشورا۱۴۴۵
رها بر نیزهء تن هایمان بیهوده پوسیدیم
به مرگی اینچنین از کاروان نیزه ها ماندیم
هنوز دیر نشده است.
شهید آوینی میگوید:
قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند: کل یوم عاشورا و کل ارضٍ کربلا... این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می سازد.
... و تو ، ای آن که در سال شصت و یکم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اکنون ، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت ، پای به سیاره زمین نهاده ای ، نومید مشو ، که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت کنی و به کهف حَصینِ لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان ، خود را به قافله سال شصت و یکم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی... یاران! شتاب کنید ، قافله در راه است . می گویند که گناهکاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهکاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند .