جهان تازه و ما و تجربه
باز با خودم تنها شدم و دوباره دارم نشخوار فکری میکنم. یه جایی خوندم گاهی وقتا وسط جویدن خوراکی لب و دهن خودتو گاز میگیری. این یعنی تو توی کاری که هم تجربه زیادی داری هم توش حرفه ای هستی (یعنی جویدن!) هم ممکنه اشتباه کنی و کار رو ریل معمول خودش پیش نره. بعد به خودم گفتم پس چرا بخوایم پیش و پس از هر اتفاق جدید در حیات ناراحت یا مضطرب باشیم. یا درست پیش میره یا اشتباه. یا عاقبت بخیر میشه یا عاقبت به شر. یا موفقیته یا شکست. مسئله متوقف نبودنه و آمادگی برای حرکت و تغییر. وگرنه که ناگزیریم از اشتباه و خاکیزدن تو هر مسیری. حیات انسان یعنی مصرع "هر دم از این باغ بری میرسد" یعنی همه چیز موقعیت جدیدیست. پس نباید ترسید و باخت. باید بازی کرد و از این مسیر لذت برد. ماهذه الدنیا الا لعب و لهو. دنیا بازیست! دنیا مسخرهء پدرمان است! باید از جوال بودن این سرگرمی لذت برد. بازی را جدی نگیر اما جدی بازی کن و به خاطر بسپار بازی سرشکستن هم دارد! راننده ترین آدما هم بلاخره یه بارو تصادف کردن تو عمرشون ولی رانندگیشونو متوقف نکردن. همه ما یه بار در این دنیا مهلت داده شدیم پس باید استفاده کنیم.
نباید انتظار کمال رو در تک تک لحظات داشته باشیم. روزهای ما پله های ما هستند و سیر ما به توان ما وابسته است. توان را بالا ببریم. کاملگرا نباشیم چون ما محدود هستیم و همه چیز هم تازه است و تجربه هم به راحتی بدست نمی آید و باید بعضی وقتها سختی اش را به جان خرید! ما به زندگی نیاز داریم پس توقف ممنوع
شب مایل به روزتون بخیر