مـسـجـون

تراوشات ذهنی یک دانشجوی درونگرا

مـسـجـون

تراوشات ذهنی یک دانشجوی درونگرا

مـسـجـون


دانشجوی فقه ... مینویسم ، میخوانم ، بازگو میکنم
چایی زندگی ام را هم معمولا با گرافیک و خطاطی مزه دار میکنم
|
اهل سامانم
زنده رودی درون من جاری است
چشمه های مشبک باطن
مملو از باده بی آزاری است.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

شهادت سید ابراهیم

يكشنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۳، ۰۳:۴۲ ق.ظ

سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِیم
کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِین
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِین

 

پراکنده نویسی های ایام فرود سخت تا شهادت و تشییع شهدای خدمت:



- یکشنبه 30 اردیبهشت

ساعت 18:

حسم دقیقا شبیه شب شهادت حاج قاسمه
میخوام تحلیل خودمو ارائه کنم ممکنه درست یا غلط باشه. رئیسی پس از انجام یک حرکت دیپلماتیک با اذربایجان حیاط خلوت رژیم صهیونیستی با سه تا بالگرد میره طرف تبریز و از بین هر سه بالگرد فقط اونی دچار سانحه میشه که رئیسی و امیرعبداللهیان داخلش بودن! و احتمال شهادت یا سوء قصد بشدت بالاست!
این اتفاق ممکنه تعمدا از سوی رژیم صورت گرفته باشه و اگر ابراهیم رئیسی شهید بشه قطعا باید به امحاء اسرائیل خیلی جدی تر فکر کنیم:)

ساعت21:

فارغ از هر خبر نهایی و هر دلشوره ای که نشانه شرافت ماست باید یادمان باشد ما امام را از دست دادیم! بهشتی را از دست دادیم! مطهری را، چمران را، خیلی ها را
یک بار تقریبا کل دولت را ترور کردند اما ماندیم!
سرو ریشه دارِ ایرانِ اسلام با سوزاندن تنه اش هم خشک نمیشود! همواره سبز تر میشود

 

ساعت24:

امشب تا مغز استخوانم درک کردم که بی‌خبری بدتر از خبر بد دادنه

 


 

- دوشنبه 31اردیبهشت

ساعت4 صبح : شب بسیار طولانی ای بود کی صبح میرسه..


ساعت 10 صبح :
اینقدر شرایط محیرالعقول و غیر معمولی به نظر می‌رسه که نمیتوان باور کرد..

از دیشب تا همین بعد از نماز صبح بیدار بودم تقریبا شانزده ساعت دنبال میکردم اخبارش را. به  خود که آمدم دیدم پلک‌هایم روی هم افتاده و چشمانم را که باز کردم ساعت ده صبح بود و  اولین کسی که دیدم ابوالفضل بود با لباس مشکی! قابل حدس بود. ناراحت شدم. از دیروز عصر که خبر را شنیدم آشفته بودم تقریبا میدانستم شهید شده است. داشتم با خودم تمرین می‌کردم و فکر می‌کردم وقتی خبر شهادتش را شنیدم‌ چگونه گریه کنم و چطور شوکه نشوم. اندک امیدی داشتم ولی ته دلم این بود شهید شده است. فقط میخواستم خبرش را بشنوم. حدود بیست ساعت خبر شهادتش برایم مرور شد و وقتی متوجهش شدم نمیدانستم اکنون باید چه کنم. جنب و جوش بیشتری میکردم. مینشستم راه میرفتم نمیدانستم چه کنم. هنوز هم باور نمیکنم


ساعت 11 صبح :
امروز از صف اول شهدا را چیدند!

 

ساعت17: به نام خدا
من بغض هستم. تمامم بغضه
از دیروز عصر تا حالا
نمیدونم باید چطور این غم تخلیه بشه
خفه شدم کاش نجاتی برسد

 

ساعت 18: شب میلاد در آغوش رضا جای گرفت..

 

حسی که درست بود!
شوم بود این احساس اما درست بود. صبح ۳۱ اردیبهشت ۰۳ همانقدر تلخ و باور نکردنی بود که صبح ۱۳ دی ۹۸. و سید ابراهیمی که رفت و حالا دستانش برای گشایش امور حکومت بازتر است. و شهید رئیسی ای که برایشان خطرناک تر است از آقای رئیسی. سید ابراهیم مظلوم و مجاهد

 

- عصرواقعه و صبح تلخ
عصر یکشنبه میخواستیم برویم با بچه ها مولودی امام رضا هیئت سیدمجید که حلج محمود و میثم مطیعی و مهدی رسولی هم قرار بود بخوانند ولی خبر را که شنیدیم تقریبا مطمئن بودیم شهید شده اند و تصورمان این بود خبر شهادت قرار است بین کف زدن ها حالمان را به هم بریزد  بیخیال حضور در آن مراسم شدیم. پیگیرانه کانال ها را بالا پایین می‌کردم. چرا دروغ بگویم. دوست داشتم صبح که از خواب پا میشوم برخلاف همان عصر و دلشوره های درستم و فکر های بدی که راجع به شهادتش میکردم صبح او را در قاب های خبرگزاری ها ببینم که اندکی مجروح شده و شبیه سیدعلی خامنه ای دهه شصت روی تخت بستری است و برای سلامتی رهبرش دعا می‌کند. قرار است بعد از یک هفته و یک ماه مرخص شود و امور را سامان دهد اما متاسفانه همواره دنیا بر مدار میل ما و شبیه کتاب داستان‌های کودکانه و فیلم های ایرانیِ بعد از جنگ، پایان خوشی ندارد. دیگر اسم سید ابراهیم رئیسی را قرار نیست هرشب از اخبار بیست و سی بشنویم..

 


 

- سه شنبه 1 خرداد

- هنوز سخت است برایم که از لفظ شهید رئیسی استفاده کنم
کما اینکه شهید سلیمانی هم هنوز که هنوز است در دهانم نمیچرخد او همچنان حاج قاسم است و آن هم همچنان سید ابراهیم.
انگار نمیخواهم باور کنم دیگر نفس نمی‌کشند..
هر دو را وقتی از دست دادم فهمیدم چقدر برایم عزیز بودند و چقدر دوستشان داشتم.

-گوییا تصویر زخمی کبوترهای شاه
خواب تلخی بود و حالا اینچنین تعبیر شد  /  *مرگ خونین کبوتران حرم امام رضا بر اثر تگرگ..

-دریای حماقت بعضی هموطنان ساحل نداره :)
مغلوب تصویر و بی تحلیل و تنگ نظر!
از کار خودشونه ها بگیر تا حقش بود! از کاش محاکمه میکردیمش بعد میکشتیمش تا شادی ها برای وفاتش.
حقیقتا با انسان های شریفی روبرو نیستیم!
ما اینطرفی ها حتی برای مرگ مهسا و نیکایشان ناراحت هم شدیم. جوان کشور بودند که روی خبرشان موج سواری شد. اما اینان که میبینم حیواناتی از سیاره ی دیگرند انگار!

 


 

- چهارشنبه 2 خرداد روز تشییع درتهران

- إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا..
 


 

و پنجشنبه روز تدفین شهید:
یک ماه پیش بود که دقیقا همانجا نشسته بودم. پایین پا. رواق دار السلام. تکیه به دیوار..
پاتوقم بود. خلوت و نسبتا نزدیک
چه میدانستم قرار است شهیدی اینجا به خاک سپرده شود..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۳/۰۶
محمدجواد اسعدی سامانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی