مـسـجـون

تراوشات ذهنی یک دانشجوی درونگرا

مـسـجـون

تراوشات ذهنی یک دانشجوی درونگرا

مـسـجـون


دانشجوی فقه ... مینویسم ، میخوانم ، بازگو میکنم
چایی زندگی ام را هم معمولا با گرافیک و خطاطی مزه دار میکنم
|
اهل سامانم
زنده رودی درون من جاری است
چشمه های مشبک باطن
مملو از باده بی آزاری است.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

انت کهفی

چهارشنبه, ۲۳ فروردين ۱۴۰۲، ۱۰:۰۴ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

سه روز اعتکاف دارد به همین سرعت تمام میشود و ماییم و مسجدی که دیگر به آن عادت کرده ایم.
دلمان برای اعمالی که انجام دادیم تنگ میشود و بر اعمالی که نشد میسوزد.
ما امشب از میهمانی خدا خارج میشویم. وارد عطاری که میشوی بوی عطر میگیری. ما اینجا عطر نمیزدیم اما قطعا بوی خدا را گرفته ایم. به نماز بیشتر انس گرفته ایم و به مناجات. احساس ماموریت میکنیم. ماموریت برای خدا و به عرض حیات انسانی مان. حس میکنیم برای امام زمان کم گذاشته ایم و بیشتر هم برای خودمان.

اینجا وقتمان را با سخنرانی های فلان سخنران معروف پر نکردند. روضه خوان های سنگین هم نبودند اما همه چیز تمیز بود نورانی و بابرکت! مثل مینیمالیسم خدا ساده و بی تکلف گذشت. اشک های نیمه شب بچه ها وسط نماز شب. توفیق اول وقت خواندن نماز های پنجگانه. قرآن و صحیفه ها و نماز جعفر طیار ها. عبادت اجتماعی عارفانه شاگردان امام صادق در قرن بیست و یکم. کجا دوباره پیدا کنیم از این گوارا تر؟ از این صفا ها در کدام صفافروشی خیالی پیدا میشود؟ از این خلوت های جمعی. از این اذ اوی الفتیة الى الکهف ها!آه ای مسجد دانشگاه امام صادق علیه السلام شاهد باش تو را پس از سه روز اقامت با اشک ترک خواهیم کرد. و تنها دلخوشی مان نماز های روزانه ایست که دوباره میهمان تو میشویم. پس شاهد باش و ما را نظاره کن. که همانا ما مزه دانشجوی خدا بودن را در تو چشیدیم. وحی و الهام ها را موید راهمان کن. امداد ها را برسان که سخت محتاجیم ما دانش‌جوها. سخت مکلفیم و موظف و راه ما طولانیست. انتظار از ما بلند است. و ما مربوبان بدون مربی مردودیم.

ای مسجد دانشگاه امام صادق ما را به نظاره بنشین جوان های مشتاق شهادت را در آغوش بگیر و شانه به شانه شان اشک بریز و قول بده مارا شفیع خواهی بود. قول بده که ما را به کربلا خواهی رسانید. پیمان ببند که رهایمان نمیکنی.

ای مسجد دانشگاه امام صادق شاهد باش دانشجویان جعفر بن محمد را که هزار و چندین سال بعد ایستاده اند تا دین به پا باشد. تا علم دینی بلندآوازه تا پرچم امیرالمومنین در بلندا در اهتزاز بماند.
تا سرباز خدا باشند و سرباز بقیت الله.کاش لایق بدانی مان یابن الحسن.

و خطاب آخر با حجت ابن الحسن است
یابحرالعلوم(عج) ما را بپذیر ما را پاکیزه بپذیر.
ما را پاک نگاه دار. نگذار اسیر تاریکی شویم دوباره. ما را روشن از این مسجد خارج کن. روشنایی ماندگار!
کاش اختیار مان دست تو بود. به والله این عقل و اختیار تا به حال جز به تجری و عصیان و و بغی و طغیان به کارمان نیامده..

و آخرین کلام هم این حدیث نفس است.
کلامی بود از کارگری که مزد و مواجبش دارد میرسد و بیکاره علاف است. کارگر خداییم و غلامش! از کجا میگویم؟ از میان کلمات نمازهای میت! پدرهایمان هم برده ی نظام الهی بوده اند.
حال سه روز آمدیم و سفت انجام وظیفه کردیم تا یادبگیریم بیرون از این کهف روشنتر باشیم و روشن تر کنیم فضا را. یادمان آمد عمر کوتاهمان را گویا این سه روز نماد زندگی مخلوقی به اسم انسان است. و در پی آن به یاد آوردیم وظیفه مان را، کارهای نکرده مان را، کم کاری هایمان را...
و برای من که مدت هاست امکان شرکت در اعتکاف را نداشتم مثل رها شدن در آب دریا بود برای یک ماهی کثیف
و السلام علی یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث حیا

جواد سامانی
دانشجوی سال سوم رشته فقه دانشگاه امام صادق . بهمن 1401

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۱/۲۳
محمدجواد اسعدی سامانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی