امن ترین کشتی رویای من
جمعه, ۱ اسفند ۱۳۹۹، ۰۴:۰۴ ق.ظ
موج میزد به بلندای نگاه آن مرد
که از اعماق خودش میپرسید
پس چرا ساحل نیست
و چرا راه نجات
در دل گردابِ چنین هایل نیست.
رعد میزد پسِ برق.
چشم هایش را بست
مرگ نزدیکترین خشکی این دریا بود
و از این پس ته دریا به سراپای تنش ماوا بود
تشنه بودش دریا!
چشم هایش را بست
نا امیدی بردش
باخت!
ولی صبر کن انگار از آن دور شبح میبیند
کشتی سخت و سریعی است میان طوفان
منجی تشنه لبی در راه است
ناخدایی است که ثار الله است
چه شبیه حسن است
او حسین ، امن ترین کشتی رویای من است
اسعدی سامانی ، بهمن ۹۹
۹۹/۱۲/۰۱