نه کسی او را شناخت نه او را میشناسند و شاید کسی نخواهد شناختش
شنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۴۷ ق.ظ
.
از وقتیکه کوچک بودم و جلوی تلویزیون ، شبهای جمعه روایت فتح میدیدم مجذوب صدای راوی این ماجرای فاتحانه بودم . بی آنکه بدانم کیست و بدانم چه شکلی است و از کجا است
صدایش آسمانی بود میفهمیدم که از زمین حرف نمیزند
بعدها که فهمیدم کیست خیلی حس عجیبی داشتم
اصلا اینکه صدای شهیدی را بشنوی که از دیگر شهدا میگوید ، حس عجیبی را در انسان ایجاد میکند.
با اینکه زیاد نمیشناختمش اما دوستش داشتم .
آن زمانها که هنوز تلگرام فیلتر نبود عکسش همیشه توی پروفایلم بود ، میدیدمش ، دوستش داشتم ، مثل یک قهرمان نگاهش میکردم اما نمیشناختمش.
یادم می آید اولین پست پیج اولم هم عکسی از سید مرتضی بود. خودم را در آیینه او میدیدم ، شاید هنر و ادبیات و فلسفه شده بود نطقه اشتراکی من و سیدمرتضی.
حالا کم کم بیشتر آشنا شدم باهاش. بیشتر حس نزدیکی میکنم به او ، خیلی از او الهام گرفتم ، روی من خیلی تاثیر گذاشته است . اما هنوز مطمئنم خیلی مانده تا او را بشناسم ، سیدمرتضی مظلوم است نه کسی او را شناخت نه او را میشناسند و شاید کسی نخواهد شناختش .
هر کسی با عینک خود او را میبیند و کو آن عینک ته استکانی آوینی بین این همه عینک های ریز و درشت.
گاهی میپرسم نکند مثل جاهلان بمیرم . من حتی یک شهید را هم نتوانستم بشناسم آنطور که شایسته است ، چطور مدعی شناخت امام زمانم هستم ! در حد نام و نام پدر و مادر و محل تولد و فوقش علایم ظهور و داستانهایی از تشرفات و ملاقات امام.
این هم ترس من از مرگ.
میگویند وقت عروج سید مرتضی توی فکه ازش پرسیده بودند : زنده ای
و جواب داده بود:
نه هنوز...
پ.ن:با مرگ زندگی کن و با زندگی بمیر
۹۹/۱۱/۲۵