مـسـجـون

تراوشات ذهنی یک دانشجوی درونگرا

مـسـجـون

تراوشات ذهنی یک دانشجوی درونگرا

مـسـجـون


دانشجوی فقه ... مینویسم ، میخوانم ، بازگو میکنم
چایی زندگی ام را هم معمولا با گرافیک و خطاطی مزه دار میکنم
|
اهل سامانم
زنده رودی درون من جاری است
چشمه های مشبک باطن
مملو از باده بی آزاری است.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

سه شنبه است - متن بلند منظوم مهدوی | مسجون

جمعه, ۹ خرداد ۱۳۹۹، ۰۵:۱۱ ق.ظ

سه شنبه است
من به یاد تو ام
گل نرگسی
از میان چمن های چشم انتظار
جوانه می زند
من به یاد تو ام
نور خورشید از پشت ابر
بر تن پیر هر کویر میرسد
من به یاد تو ام
ناگهان از پس ابر غیبت برون می شود
عصر انتظار سر می رسد
من به یاد تو ام
عطر نرگس میان دلم پر شده
پشت یک درخت سبز
پشت نخل
دیده میشود پر پرنده ای
که سبز و آبی و طلایی است
و من به دیدنش ادامه میدهم
نرگس و ابر و طاووس و آفتاب
من به یاد تو ام
می روم کمی جلو
پشت باغهای انتظار
آن طرف تر از کرانه های غیب
خیمه ای سفید و سبز
دیده ام را به سوی خود جلب میکند
خیمه ای به روی آفتاب
نور ناب
پرچمی به رنگ فیروزه ای
که با طلایی قشنگ
روی آن نوشته اند
صاحب الزمان
من به یاد تو ام
خیمه را سلام میدهم
گریه میکنم و میروم
***
می رسم به یک کویر
گم شدم
استغاثه میکنم
کسی به داد من نمیرسد
ناگهان
روی اسبی سفید رنگ
سبز پوشی می آیدم کمک
آب میدهد به من
راه را به من نشان میدهد
کاش اندازه همین عطش
برای یار هم کمی عطش میان سینه داشتیم
یا فارس الحجاز
تازه فهمیده ام تو بوده ای
و من به یاد تو نبوده ام
مثل مجنون به دنبال تو به هر طرف
می دوم فقط
تو نیستی
راه را به من نشان داده ای
می روم
میان راه
پشت کوه خضر
گنبدی به رنگ پرچمی که دیده ام
دیده می شود
با مناره های آبی بلند
گنبدی به رنگ فیروزه ای
میان دشت جمکران
من به یاد تو می افتم و
به پای تو سپس
***

مابقی شعر را در ادامه مطلب مطالعه کنید!


عطری شبیه عطر تو
میان صحن مسجدت به شامه میرسد
کسی شفاء یافته به دست تو
نام او سعید بود
و من واله وار باز در پی تو ام
کجایی آقای من
میان این همه جمعیت
یار جمکرانی ام
من به یاد تو ام
درون صحن
میان دعای توسل به یاد تو
یا وصی الحسن
ایها القائم المنتظر
یا حجت خدا به خلق او
سیدی و مولای ما
ما به سویت توجه نموده ایم
خواستار شفاعتی زتو
به تو توسل نموده ایم
به سوی خدا
و قدمناک
پیش روی حاجاتمان
ای وجیه نزد خدا
بده جمیع حاجات ما
بیا که من
به یاد تو ام
شب شده
من نگاه میکنم به ماه چارده
که دشت را در این ظلمت محض نور می دهد
ماه اینگونه آشناتر است
من به یاد تو ام
***
بارشی شروع گشته است
و من کمی ترس دارم از این همه واهمه
دست مرا بگیر باز
به حق جمکران
صاحب الزمان
با وجودت وجودم چه گرم میشود
میشناسم تو را
می افتم به پایتان
و میبوسم آن دست پر مهر را
من را سوار مرکبی می کنی
و میگویی بخوان
چه را؟
بخوان زیارت جامعه
نماز شب
زیارت حسین را به روز دهم
میگویی به من
بدان ای منتظر
من همیشه حواسم به تو است
منتظر
من از حالتان همیشه با خبر
من به یاد تو ام
من همیشه به یاد تو ام
و یک بار میگویمت
صاحب الزمان
من نیز یاد تو ام
برای همدگر
گریه میکنیم
او برای نامه های پرگناه من
من برای شکستن قلب او
صاحب الزمان
راست میگویمت
من به یاد تو نبوده ام
او مرا
در آغوش میکشد
میگویدم ای منتظر
تو شیعه منی
من به پیش خدا تو را ضمانتت نموده ام
تو نیز قولی
به من بده
که بیشتر از این
دل مرا تو نشکنی
نگاه میکنم به غربتی که چشم های او نشان میدهد
نگاه میکنم به حال ظالم خودم
به خود ظلم کرده ام و بیشتر به او
و من قول میدهم
زیر لب بیعتی که گردن من است
را زمزمه میکنم
***
شب چارشنبه ، است
چهل شب شده
امام غذای ساده ای می آورد
نانی و خیار
به صعصه رهسپار میشویم
سپس به مسجدی که نام او
میان خشت خشت های دیوار موج میزند
به مسجدی که گنبد سبز رنگ آن
دل بی قرار را
چشم انتظار تر
و بیشتر پر از مذاب می کند
سهله می رویم
به خانه امام
زیارت به جا می آوریم
در همه مقام
و تو ناپدید می شوی
و من برای دوریت
اشک چشم را روانه میکنم
ضریح مقام صاحب الزمان را
به اشک های خود شستشوی میدهم
نماز را در مقام تو به تو هدیّه میکنم
در کنار رد پای روشنی
سلامی دوباره میدهم
از شب
به امید دیدار روی ماه تو
از این فراق
شعر می سروده ام
و صبح میشود
و چون تو نیستی
من به یاد روی تو
به قربان آفتاب می روم
و ناخودآگاه خوانده میشود
دعای عهد
صبح میشود و قلب من
قصد دیدن تو میکند
قصد سرداب میزند سرم
تا که شاید دوباره باز من بیابمت
***
زدم به راه
باز هم گناه
اشک و توبه و نگاه
عهد را شکسته ام
ببخش صاحب الزمان
آمدم به اعتراف ظلم
ظلم من و مثل های من به تو
پس مرا به مهربانیت
پذیر
می رسم به سامرا
صحن این حرم چه نورانی است
دشمنان ناتوان
گرچه سعیتان فزون
نور او نمی شود تمام
اینجا چه جایی است
که صوت قدمهای او
بیشتر به گوش می رسد
این مکان کجاست
که صورت هر کسی شبیه سیمای او
که عطر گریبان یوسف شنیده میشود
کجاست؟
همان جا که در
اصطلاح عامیانه
گفته میشود
خانه پدر
پسر همیشه میهمان خانواده است
زیارت هادیین را رها نمیکند
***
به عشق دیدنت در این مکان
من گدای سامری شدم
به دیدن سرابی پر آب
زیر آمدم
و آموختم برای لحظه ظهور
فروتنی است
و تهذیب و تزکیه
که لازم است
چو سرداب و آبی طهور
که شستشو دهیم خود را در آن
که پیش از وصال
خود را مقابل امام مثل ذره ای میان چشمه حیات
تصور کنیم
راستی که منتظر شدم
من به یاد تو ام
سلامم به حق الجدید
عالمی که علمه لا یبید
اجازه می دهی زیارتت کنم؟
در این آب سرد ی که روح مرا شستشوی می دهد
سلام علی آل یاسین
زیارت نمودم تو رابه این سلام
و هر عبارت ، پس از این
و گفتم نمی آیی آقا
دلم تنگ توست
من به یاد تو ام
نامه ای آمد از
نواحی سبز صاحب الزمان
رقعه ای
به نام ناحیه مقدسه
گفت این گناه تو
میان ما شده حجاب
چشم ها را بشو
و جور دیگر ببین
خوب شد که توبه کرده ای
منتظر بمان
زیارتت قبول
توقیع
از امام زمان
***
چارشنبه هم تمام شد
تازه دارم به شاهراه مهدوی تو قریب میشوم
شب پنجشنبه است
در میانه های آستان نشسته ام
روبروی ضریح عسکری
روی فرش های فیروزه ای
ساعت حرم دوازده
و چارده دقیقه
خدای را قسم می دهم
خدای خوب و مهربان
به عزت و جلال والدین او
نرجس و حسن
ملیکه و عسکری
رضایت ولی خود نصیب من نما
بین شعر نو
به خواب رفته ام
خواب دیدم تمام داستانها که دیده یا شنیده ام
خواب هرقلی که پای او به دست های تو شفاء یافت
خواب مرعشی که چند بار دیدنت نصیب چشم هاش شد
خواب مهزیار ، عاشقی که بیست بار حج نمود تا به خیمه ات نشست چند روز
خواب شیخ مفید که نامه های تو به دست شیخ می رسید
شاید
اگر برایتان مفید میشدیم
برای ما تو نامه مینگاشتی
خواب دیدم تشرف مرد حمامی حله را
که دست تو مرحم جروحات جسم او شده
خواب بحر العلوم و نور و روشنای سامرا به وقت ورود تو
خواب سید بن طاووس
شنیدن دعای تو به حق شیعیان
دشت پر زبرف و جای پای مهدی فاطمه
به روی برف
تشرف شیخ قاسم به راه مکه مبارکه
تشرف علامه ی حله ای و مجلسی و غیرهم
چه خواب های خوبی
تمام شد
خدایا مرا مثل آنان به رضوان حجت خدا رسان
***
صبح می شود
صبح پنجشنبه می شود
باید آماده تر شوم
عصر نامه عمل
به دست امام عصر می رسد
گرم اشک می شوم
ناگهان حرم غرق در سکوت و نور میشود
حرم روشناییش بیشتر از آفتاب شد
امام آمده
آمده تا صله رحم کند
دهان همه بسته است
حسی
شبیه روز ظهور
میخ کوب کرده زائران این مکان را
ابهتش گرفته این فضای آشنای را
السلام علیک
ای حجت خدا به روی زمین
دور ضریح خالی از عوام میشود
مهدی آمده
یک ظهور خصوصی قشنگ
کرده بین سامره
***

گفته ای که جمعه ها به حله می روی
سه شنبه ها به نعمانیه
میان مقام خود برای بغض خفته در گلو که گریه میکنی
کسی نیست دلداریت دهد
بگوید ای امام
غربتت بس است
بطالتم بس است
گناه کافی اَست
و اندیشه میکنم چرا کسی برای یاری تو نیست
چرا
سیصد و سیزده نفر در این هزاره نیست
چرا بین شیعیان
کسی برای یاوریت نیست
به یک نتیجه میرسم
کوفه و شیعیان لفظی و گناه
محروم بودن از نگاه
من به خود نهیب میزنم
منتظر
تو و گناه؟
در این حال میگویی آقا بیا
خود به راه او بیا
تا دوباره روی خود نشان دهد
چه زیبا است این کلام
کلام همسر علی و مادر امام
فاطمه که بر دلش سلام
گفت امام کعبه است
که باید تو سوی او روی
نه منتظر بمانی
که او بیاید سراغتان
و من به سوی تو نیامدم
ببخش مهدیا
که این همه چه خام
از تو و
ازانتظار دم زدم
دروغ است که
من به یاد تو بوده ام
راستش
من به یاد تو نبوده ام
برای یاد کردنت
چله ای گرفته ام به نیت رسیدنت
ولی
تو میگویی ام
منتظر
من رسیده ام
هزار سال میشود که آمدم
برای آمدن به سوی من
جَفر و چله و مثالشان نیاز نیست
تو گناه را رها کن
نه تنها چهل روز
هر روز خود را از این سیاهی گناه بیرون ببر
تا رها شوی ز بند غیبتم
خود می آیم سراغتان
و اما
چه حافظ قشنگ گفته حال را
حجاب خود خود تویی
برو کنار
سپس این تو این نگار آشنا
ببین عزیز خدای را
****

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۰۹
محمدجواد اسعدی سامانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی