مـسـجـون

تراوشات ذهنی یک دانشجوی درونگرا

مـسـجـون

تراوشات ذهنی یک دانشجوی درونگرا

مـسـجـون


دانشجوی فقه ... مینویسم ، میخوانم ، بازگو میکنم
چایی زندگی ام را هم معمولا با گرافیک و خطاطی مزه دار میکنم
|
اهل سامانم
زنده رودی درون من جاری است
چشمه های مشبک باطن
مملو از باده بی آزاری است.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

یک دانشجو در فیضیه

جمعه, ۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۴۷ ب.ظ

 

 

هنگامی که در صحن دار الشفا و دالان های فیضیه قدم میزدم

حس میکردم دارم روی سطحی پر از دفینه های خزائن علمی شیعه که از هزار و چهارصد سال پیش روی هم جمع شده اند ، قدم میزنم.

احساس میکردم در حال دویدن در کوچه پس کوچه های حِلّه برای رسیدن سر درس استاد هشتاد ساله اصول ام.

یا اینکه نشسته ام سر مدرس شیخ انصاری در حجره های جنوبی حرم امیر المومنین.

شاید روبروی گنبد عسکریین در حالیکه میرزای شیرازی مشغول وعظ است

انگار نزد شیخ بهایی میان مسجد جامع اصفهان، حکمت، تلمذ میکنم

یا پهلوی علامه مجلسی ، گوشه ای از مسجد شیخ، روایت میخوانم. و دارم ورق ورقِ نسخه های دستنویس سلیم بن قیس را تورق میکنم.

یا من هم یکی از آن صدها طلابی بودم که در راه اسلام از پشت بامش به پایین پرتاب شدم...

من در مرکز تشیع، ایستاده بودم روبروی اهل بیت!

و حسی داشتم سرشار از اصالت،

سر شار از تمدن،

سرشار از امید،

پیشرفت!

حتی صدای قدمهای صاحب الزمان را نیز راحت تر میشد احساس کرد!

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۸/۱۲/۰۹
محمدجواد اسعدی سامانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی