مـسـجـون

تراوشات ذهنی یک دانشجوی درونگرا

مـسـجـون

تراوشات ذهنی یک دانشجوی درونگرا

مـسـجـون


دانشجوی فقه ... مینویسم ، میخوانم ، بازگو میکنم
چایی زندگی ام را هم معمولا با گرافیک و خطاطی مزه دار میکنم
|
اهل سامانم
زنده رودی درون من جاری است
چشمه های مشبک باطن
مملو از باده بی آزاری است.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

زندگی من بصورت فشرده 1

سه شنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۸، ۰۲:۳۵ ق.ظ

وارد خانه مامانجون شده ام

صبح است ساعت 9

تلویزیرن برنامه کودک نشان میدهد

شبکه قرآن با آن مجری های مهربانش

مامانجون پاهایش هنوز خوب است! هنوز کمردرد نگرفته

دارد در آشپزخانه لوبیا پلو میپزد.

بوی آش شیر و لوبیا پلو در هم امیخته است.

یک کاسه شیر برنج و کمی شکر روی آن را جلویم میگذارد

و من با محبت میگویم دستت درد نکنه مامانجون ، من خیلی غذا های شما رو دوست دارم!

(منظورم این است که خیلی دوستت دارم)blush

من امام رضا را دوست دارم

خاله زعفران هایی که مرا یاد امام رضا می اندازد را از مزرعه شان چیده

و گذاشته آن گوشه تا عصر با کمک مامان و دایی ها پاکشان کنند.

خاله با مهربانی می آید و با هم نقاشی میکشیم و کتاب میخوانیم.

هر موقع زعفران پاک میکنند من سرگیجه میگیرم

میلاد امام حسن است!

من هنوز به سن روزه گرفتن نرسیده ام

مامانجون برای من غذا میپزد

سیر ترشی را من معمولا با دمپخت میخوردم و ترشی پیاز را با لوبیا پلو!

گاهی هم ترشی فلفل جای هر دو را پر میکند!

بغد از ظهر باید بروم مدرسه

زنگ اول قرآن

زنگ دوم ریاضی

زنگ سوم هنر

زنگ چهارم هدیه های آسمانی

زنگ پنجم ورزش 

همه شان را به جز مورد دومی دوست دارم

...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۸/۱۲/۰۶
محمدجواد اسعدی سامانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی