مـسـجـون

تراوشات ذهنی یک دانشجوی درونگرا

مـسـجـون

تراوشات ذهنی یک دانشجوی درونگرا

مـسـجـون


دانشجوی فقه ... مینویسم ، میخوانم ، بازگو میکنم
چایی زندگی ام را هم معمولا با گرافیک و خطاطی مزه دار میکنم
|
اهل سامانم
زنده رودی درون من جاری است
چشمه های مشبک باطن
مملو از باده بی آزاری است.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

مادر بزرگم همیشه میکرده نجوای با او
هر لحظه در حال گریه ، هر لحظه در حال یاهو
مادربزرگم همیشه مثل گل ها غرق او بود
چون گلاب شهر کاشان اشک هایش را می افزود
با تو در روز تولد با تو در روز شهادت
با تو میکرده است نجوا گاه در باب الجوادت
یا جواد و یا جوادش لحظه ها را می نوردید
اسم فرزندش رضا بود و تو را در اوی می دید
گاه با ابن الرضا میکرد نجوا گاه باباش
گاه با موسی کاظم ، یا رضا گاهی نواهاش
یادم آمد روز باران ، خانه مادربزرگم
خواستم از او بگوید دستمایه تا سرویم
با زبان ساده اش گفت ای محمد ای جوادم
من همیشه خاک پا و بنده ی آقا جوادم
در میان شعر بنویس ای امام راه وا کن
حاجت هر فرد با تو هر جوان حاجت روا کن

میم بن شین 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۸ ، ۰۲:۲۹
محمدجواد اسعدی سامانی

چه ناشیانه نگاهم‌ به بام خانه توست
به گنبد رضوی گون آشیانه تو است
مناره های ظریفی کنار هم چیده
کنار هم شده لانه ، کبوترانه تو است
بس است خیره شدن بر مقرنس و کاشی
چراکه روشن این انحنا، کمانه تو است
تویی تویی ، و فقط تو ، خودت بسی اینجا
تو کرده ای قم را قم ، و قم میانه تو است
سلام حضرت معصومه ، عمه مهدی
کلام هام خطاب تو عامیانه تو است
فضای خلوت فیروز آسمان را من
نکرده ام پر جز با همین ترانه تو است

 

 

میم‌ابن‌شین

قم‌المقدسة
۱ اسفند۹۸

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۲۸
محمدجواد اسعدی سامانی