مـسـجـون

تراوشات ذهنی یک دانشجوی درونگرا

مـسـجـون

تراوشات ذهنی یک دانشجوی درونگرا

مـسـجـون


دانشجوی فقه ... مینویسم ، میخوانم ، بازگو میکنم
چایی زندگی ام را هم معمولا با گرافیک و خطاطی مزه دار میکنم
|
اهل سامانم
زنده رودی درون من جاری است
چشمه های مشبک باطن
مملو از باده بی آزاری است.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

جمعه ای که با بقیه روزها فرق میکنه

جمعه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۸:۲۸ ق.ظ

سلام

راستش اول که میخواستم این متن رو بنویسم هنوز هدفش برا خودمم مشخص نبود

نمیدونستم دنبال روزمرگی نویسی هستم

یا اینکه میخوام در مورد همون جمعه ی خاص  صحبت کنم

 

امروز یه امتحان فقه از ترم پیش رو دارم که توش یه بار دسته جمعی توسط استاد ، رفوزه شدیم cool و درخواست برگزاری امتحان مجدد دادیم

حالا امید به خدا . نمیدونم با وجود این استاد خشک دست قراره کار به کجا ختم بشه

بعلاوه اینکه باید خلاصه چهار تا صوت رو برای یه استاد دیگه بفرستم تا حذف نشم :(

داشتم با خودم فکر میکردم اصلا درس خوندن توی این سیستم نمره دهی کار خوبیه یا نه

وقتی نگاه میکنم میبینم من از خیلی درسهای ترم قبل پشیزی یادم نیس . دوران متوسطه که دیگه پیشکشی

 

یه ویدیو از یکی از داکتر های کاردرست که الان اسمشونو فراموش کردم توی صفحه شخصیشون به چشمم خورد . میگفت که اگه میخواید تو رشته ای موفق بشید و متخصص و حرفه ای بشید تو اون رشته تحصیل نکنید . ( و البته که موفقیت بستگی به خودت داره خیلیا توی رشته ی تحصیلیشونم جزء موفق ترینا و بهترینا هستن. البته اینو هم برا امانت داری اضافه میکنم که به استاد اکتفا نکن خودت بخون خودت بنویس*) با شنیدن این جمله اول یه نفس راحت کشیدم که نرفتم رشته گرافیک یا ادبیات و اینا و بعدش تمام مسئولین جمهوری اسلامی بالاخص اونایی که نمیگم از جلو چشمم رد شدنsmiley

 

همیشه یه الگوی زندهء ضخیم تو ذهنم از دکتر سیار و دکتر یامین پور دارم برا رسیدن به اون چیزی که فکر میکنم باید باشم . کسی که فلسفه یا حقوق خونده و الان شعر میگه یا داستان مینویسه و کارهای رسانه ای انجام میده . البته مثال ها دیگه ای هم هست همین دور  و برم که من با به اسم میشناسمشون و یا به اسم نمیشناسمشون و احساس اکتفا میکنم به این دو اعجوبه ی عزیزwink.

 

حالا یکی دیگه ام میگم . فقط به رسم همشهری بودن . کسی که حدود یه دهه پیش شاید روی یکی از صندلیای سالن شماره سهء جنت السعید نشسته باشه و توی حیات خلوت هم شعر نوشته باشه و شاید از اون قبلی ها که گفتم هم معروف تر باشه . سجاد سامانی!

من به هیچ وجه نه میدونستم که باهاش همشهری هستم نه میدونستم که قابلیت هم دانشگاهی بودن باهاش رو دارمblushکسی که متولد و ساکن تهرانه منتها والدینش اصالتا همینجایی اند.

دیگه از مدیریتی هایی که نمیخوام ازشون نام ببرم و به اسم فاضل نظری هستند هم نگم برات.

 

خب دوتا شد و جدا داره اطاله کلام رخ میده در اینجا و من از این بند (در معنای پاراگراف) استعفا میدم و میرم بند بعدی با هم بندی های بعدی.

میگفتم : و واقعا این متخصص و حرفه ای شدن برای من خیلی میان این همه حروف لایت ، بولد شده.

انقد بولد شده میتونم نسخه ی بلک همین حروفو طراحی و عرضه کنم

(اون دو تا جمله بالایی رو فقط طراحای گرافیک و اینجور آدما که سر و کارشون با فونته متوجه میشن ،laugh)

 

مسئله ی دیگه ای که مدتیه ذهنمو مشغول کرده هم اینه که چطور در بین یک جمع حرفه ای شناخته/پذیرفته بشم . چه ادبی چه هنری یا چه علمی. چه شاخصه ای و چه رفتاری باعث میشه در کاری که اون مرحله رسیدن به تخصصو توش طی کشیدیمو به عنوان یه طی کنِ متخصص ، به موفقیت برسیم و آدم خفناشو بشناسیم و بشناسنمون . یا اینکه اصلا این پذیرفته شدنه چیز مهمیه برای رشد بیشتر یا نه؟ (چه از لحاظ حرفه ای و شغلی و درجه ای و چه از لحاظ افزایش کیفیت کاری که در نتیجه ی قاطی شدن و تعامل با هم صنف ها رخ میده)  و اصلا رشد در هر زمینه ای چجور تعریف میشه و با چه زمینه ی فکری تعریف میشه؟ و اصلا این طرز تفکر غالب میتونه صحیح باشه و راهو درست نشون بده یا نه؟

 

اصلا شاعران و نویسنده های گمنام یا گرافیستای خفنی که ناشناخته می مونن . در حقشون ظلم شده؟ تقضیر خودشون بوده ؟ تقصیر اطرافیان بوده ؟ ضعف اثرشون بوده یا چی؟ این شنیده شدن ، این شهیر بودن اصلا میتونه معیار برای سنجش قرار بگیره یا نه ؟ و هزار سوال دیگه که مثل پنجره های ویندوزی که رد داده مرتب باز میشه و چون به خاطر امتحان ، فرصت بسط و پیدا کردن پاسخ نیست قابل ادامه هم نیست.

 

حس میکردم توی دوره ای که انجمن علمی خودمون با عنوان فلسفه های مضاف برگزار کرده و تحت موضوع فلسفه هنر بتونم به بخشی از سوالام جواب بدم . دیروز برگزار شد و دیر رسیدم من.. نتونستم شرکت کنم . امیدوارم کسی ضبطش کرده باشه.

شاید بتونم در جایگاه معاونت رسانه انجمن الهیات از طریق روابط مویرگی ای که دارم ، فایلشو به دست بیارم devil ( والا دیگه مسئولیت ک تبریک نداره . نه شما بفرمایید . نه آقا تعارف چیه و از این صوبتا)

آره خلاصه زیاد ننویسم . هم من کار دارم هم شما حوصله ندارید

به عنوان جمله ی آخر میگم کاشکی این جمعه پر کاری که دارم امروز همون جمعه ای باشه که پاکار مهدی صاحب زمانیم

تا قبل از عصر همین جمعه بیاریم آقا رو دیگه!! قبل از اینکه این کاندیدا بازی ها شروع بشه اصلا! من که به هیچ وجه حوصله ندارم هشت سال جناب لاریجانی رو ببینم که با رنگ آبی فیروزه ایش در حال انجام عملیات قهوه ای سازی حکومت و ملت باشه . خدافظ دیگه اصلا! اگه رای بیاره من با نوای «این وضع مستهجنه ، کثیفه» از ایران میزنم بیرون. 

 

_____________________________________________

*اون پی نوشت بالاییه: دکترخندان میگفت دانشجوی علوم انسانی باید در هفته 500 صفحه مطالعه داشته باشه و 5 صفحه بنویسه (اسم این قاعده رو هم گذاشته بودن 5+500 ) تا بیشتر و بهتر رشد کنه و به ثمردهی برسه

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۰/۰۲/۳۱
محمدجواد اسعدی سامانی

نظرات  (۱)

۰۲ خرداد ۰۰ ، ۱۰:۱۲ حمید درویشی شاهکلائی

سلام بر شما
بولد؟! واقعاً که!

البته وقتی سردبیر بودم، دو صفحه از خود حیات را به سجاد سامانی سال اولی دادم تا در هر شماره یکی از شاعران انقلاب اسلامی را معرفی کنه. یادمه برای فاضل، سیار، امید مهدی نژاد و... نوشته بود.

پاسخ:

سلام آقا حمید خوبید ایشالا

این بولد که تو این مطلب استفاده شده در مجموعه وزن های فونتی قرار میگیره ( thin - light - regular - bold - ultra bold - black ) که بر اساس ضخامت دسته بندی شدن و متاسفانه فرهنگستان فکر نکنم معادل جدیدی براشون ساخته باشه

دانلود فونت وزیر با 6 وزن مختلف - مرجع آموزش UI و UX فارسی

طبیعتا اگر منظورم از بولد برجسته سازی صرف بود حتما از کلمه برجسته استفاده میکردم 😉

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی