مـسـجـون

تراوشات ذهنی یک دانشجوی درونگرا

مـسـجـون

تراوشات ذهنی یک دانشجوی درونگرا

مـسـجـون


دانشجوی فقه ... مینویسم ، میخوانم ، بازگو میکنم
چایی زندگی ام را هم معمولا با گرافیک و خطاطی مزه دار میکنم
|
اهل سامانم
زنده رودی درون من جاری است
چشمه های مشبک باطن
مملو از باده بی آزاری است.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

 

 

میم باید بود

مثلا مهربان باید بود

حتی کمی

منتظر باید بود

مومن باید بود

مقدار باید بود

حتی مقداری هم که شده باید درباره مقدار اندیشید

... لم یکن شیئا مذکورا

میم الف مسجون

#از جاده سه شنبه شب قم شروع شد

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۸ ، ۱۸:۵۷
محمدجواد اسعدی سامانی

یه شب از شبهای سیاه این دنیا سیدالشهدا رسید کربلا. بعد از اون اسم کربلا مقدس شد. کاش یه شبم قدم بذاری رو چشمای بی آب ما ، رو قلب سیاه ما ، رو وجود لم یزرع ما ، معتبرمون کنی ،  مقدس شیم به برکتت..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۰۳ ، ۰۷:۵۱
محمدجواد اسعدی سامانی

‌مطالبی که پارسال محرم نوشته بودم و این ایام بی مناسبت نیست با غم غزه و یاد آوری غم حسین علیه السلام

 



این روزها برای او گریه نکردم. این ده روز برای اولین بار بود که گریه من برای حسین به خاطر تک تک ظلم هایی که به تنهایی بر او رفت نبود. او فقط یک تشنه نبود. خانواده اش به سادگی به اسارت گرفته نشده بودند. او فقط چنان و چنان نبود. مهم ترین عنوان این بود که او حسین بود! و هر چه آنطرف ترش بود تاریکی محض.
من برای یک هادی و یک نجات و یک امام گریه میکردم که امتش به خاطر جذابیت های دیگر ، به نجاتشان پشت کردند و در ادامه به فجیع ترین شکل و به مصیبت‌بار ترین شکل او را ضمن زجردادن کشتند. طلای ناب را با تکه خار مبادله کردند. حالا دردناک تر است! او فقط یک تشنهء خستهء جوان‌ازدست‌دادهء تنها نبود. او حسین بود! چرا حسین را کشتید؟! این {چرا} است که گریه دارد. حالا من برای فقط او گریه نمیکنم برا او و امتش ، او و جامعه اش ، او و پیامش گریه میکنم

 

 


 


اینچنین است و اِلا مظلومینی شاید خط به خط سیر خیانت، ورشکستگی، تشنگی، قتل، توهین، اسارت، سانسور، پروپاگاندا، کشتن اعضای خانواده و هر آنچه بر حسین و آل و اصحابش رفت را تجربه کنند. اما نجات نباشند. حیات نباشند‌. در غم خود بمیرند و لای همان صفحه تاریخ دفن شوند و در صفحه بعد اثری از آنها نباشد.
وگرنه مظلومین زیادی شاید شرایط مشابهی یافتند و عمیق ترین تراژدی ها را هم تجربه کردند اما روایت نشدند و منشا اثر نشدند و زنده نماندند. ولی حسین ماند. 

 


 


چه شد که حسین ماند برغم خواسته بعضی ها؟ چون او حسین بود. او منادی بود. او مجاهد بود. او حسین بود! اینکه او حسین بود گریه دارد. برای همین است که خود کلمه حسین گریه دار است. دل را میلرزاند. آدم ابوالبشر را هم پیش از وقوع کربلا میگریاند.

او نجیب است و نجیب زاده. او دغدغه اصلاح بشریت دارد. اینکه با یک چنین خیرخواه، ساده ترین برخورد مقابله آمیز صورت گیرد ناراحت کننده است. تراژدی کربلا با آن شدت بلا و حزن و تعامل امت با شخصی با ویژگی های معهود که نامش حسین بن علی است؛ گریه دارد. بپرسید چرا با حسینتان اینچنین طا کردید؟ و خنده دار ترین پاسخ های تاریخ را از قاتلینش بشنوید.

 


مابعد‌ِعاشورای1445 | روز شهادت امام زین العابدین


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۰۳ ، ۰۷:۴۶
محمدجواد اسعدی سامانی

این مطالب را دهه محرم پارسال نوشته بودم و حالا منتشر میکنم

 



دیشب به سفینة النجاة بودن حسین فکر میکردم. کسی که از غرق شدن نجاتت میدهد. دنیا را نجات میدهد.
بعد راجع به غرق شدن فکر کردم. تهش مرگ بود. {میشود غرق شدن را با دنیا طلبی و طماعی مماثلت داد} و اما حسین حیات است و مادونِ حسین مرگ. بعد راجع به جمله اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد فکر کردم. یعنی این میشود و باید بخواهیم که کشتی های کوچک حسین باشیم. ما هم نجات دهنده بشویم. و بعد از اینکه حسین ظهیر و دستگیر ما شد و به ما حیات داد رنگ حسین بگیریم و زنده کنیم دنیا را. کما اینکه او هنوز هم زنده است ، خونش میجوشد. نجات میدهد. زنده میکند
صبح‌عاشورا۱۴۴۵

 


علف هرز هم اگر بودیدر زمین حسین زهرا باش


 


همسفر شدن با حیات طیبهء حسین و همراه شدن با این سفینه این را در پی دارد که مرگ ما هم بوی حیات میگیرد و مادونِ حسین، مرگ ما یک مرگ عادی است و دقیقا آن چیزی را که زندگی نامیده ایم هم همان مرگ است. من نمیدانم کسی که حسین را ندارد پس چه دارد.

و در ادامه ، عبارتِ {و مماتی ممات محمد و آل محمد} یعنی من دوست ندارم بمیرم. دوست دارم زندگی کنم بعدش هم زنده بمانم و اگر لازم باشد بمیرم هم زنده بمیرم. در بُردار حسین، زندگی و مرگ نیز معنای جدیدی پیدا میکند. حسین بازتعریف درستی از حیات است. حسین تعریفی نو از زنده بودن را ارائه میکند. کیست او را یاری کند؟..
ظهرعاشورا۱۴۴۵

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۰۳ ، ۰۷:۴۲
محمدجواد اسعدی سامانی

 

السلام ای بدن بی سر گرما دیده

السلام ای سر مجروح کلیسا دیده

با چه وضعی ته گودال کشاندند تورا

ما شنیدیم ولی زینب کبری دیده

////

آری شکستند و شکستند و شکستند
هم حرمتش را هم دلش را هم.. بماند..

////

تو را به خاطر درهم چه درهمت کردند..

////

وضعیتی است وضع رأس تو و سر من
مجنون سر شکسته.. لیلای سربریده..
////

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۰۳ ، ۰۷:۳۵
محمدجواد اسعدی سامانی

و مردم بدانید دین حسین ، مخدر توده نیست. بیدار کننده است و زنده‌کننده. دین حسین این جملهء استمراری‌ست که فرزندش سیدروح‌الله‌خمینی گفت.
تا کفر و ظلم هست ما هستیم و این مبارزه ادامه دارد.
هنوز پاره‌های بدن سیدالشهدا در بیابان است و خونش از مقتلش میجوشد. خون حسین دریای سرخ مقابله با طاغوت است. با ظلم به هر شیوه و ظاهری که جلوه می‌کند مقابله کنید و حسینی باشید!

 


خدایا تورا شکر می‎کنم که حسین را آفریدی. | آقا مصطفی چمران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۰۳ ، ۰۷:۲۶
محمدجواد اسعدی سامانی

از توهم دانایی + ادعا بپرهیزید. تعصب می‌آورد و خطرناک است. آن‌وقت همواره شبیه کسانی می‌شوید که مسخره‌شان می‌کردید.
می‌شوید یک جاهل متعصب متحجر!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۰۳ ، ۰۷:۲۵
محمدجواد اسعدی سامانی

فکر کنم جمله امام موسی صدر بود که میگفت او "را به بیابان ها بردند تا شن و غبار تاریخ بدن او را فرا بگیرد و به فراموشی سپرده شود."
اما اینچنین نشد. اگر از عظمت بلایی که بر حسین و آلش رفت و عظمت شان این شهیدِ جاودانه بگذریم، علت تشویق و اهتمام ائمهء اهل بیت به عزای سیدالشهداء و سفارش به زیارت امام حسین کاملا ایده ای سیاسی دارد. مردم هرگز نباید فراموش می‌کردند!
اصلا شاید اشک موضوعیت ندارد استمرار این درس موضوعیت دارد و اشک ابزار است! درسی که باید نتیجه اش این باشد حکومت از آن الله است و من دون الله صلاحیتی ندارد. و نتیجه این جمله امادگی اذهان و نفوس برای ظهور است. حسین مبارز ابدی دربرابر فراموشیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۰۳ ، ۰۷:۲۵
محمدجواد اسعدی سامانی

ما شب عاشورا یک رسمی داریم توی شهرمان به اسم چاقچاقو . مردم ساعت ۲ شب مثل وسط روز می‌ریزند در شهر و به شکلی خاص عزاداری میکنند. یک سنگ یا چوب در دست راست و یک سنگ یا چوب در دست چپ می‌گیرند و با ضرب مداح به هم می‌کوبند. یک‌بار هر دو دست در هوا به‌هم میخورد و یک بار بدن‌ها شکل نیم‌خیز می‌گیرد و نزدیک زمین این دوتکهءچوب به‌هم میخورند. حاصلش صدایی ظریف است و پژواکی لطیف دارد.
معمولا شعری ترکی خوانده می‌شود با این معنا که خدایا صبح نشود و چنین و چنان نشود..
{ای خدا گین چالمَسِن / زینب پریشان اولمَسِن
گین چالَر طوفان اولور / زینب بوغازه قان اولور }
شعری دیگر هم خوانده میشود که در ادامه مطلب میگویم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۰۳ ، ۰۷:۱۴
محمدجواد اسعدی سامانی

باز با خودم تنها شدم و دوباره دارم نشخوار فکری میکنم. یه جایی خوندم گاهی وقتا وسط جویدن خوراکی لب و دهن خودتو گاز میگیری. این یعنی تو توی کاری که هم تجربه زیادی داری هم توش حرفه ای هستی (یعنی جویدن!) هم ممکنه اشتباه کنی و کار رو ریل معمول خودش پیش نره. بعد به خودم گفتم پس چرا بخوایم پیش و پس از هر اتفاق جدید در حیات ناراحت یا مضطرب باشیم. یا درست پیش میره یا اشتباه. یا عاقبت بخیر میشه یا عاقبت به شر. یا موفقیته یا شکست. مسئله متوقف نبودنه و آمادگی برای حرکت و تغییر. وگرنه که ناگزیریم از اشتباه و خاکی‌زدن تو هر مسیری. حیات انسان یعنی مصرع "هر دم از این باغ بری ‌می‌رسد" یعنی همه چیز موقعیت جدیدیست. پس نباید ترسید و باخت. باید بازی کرد‌ و از این مسیر لذت برد. ماهذه الدنیا الا لعب و لهو. دنیا بازیست! دنیا مسخرهء پدرمان است! باید از جوال بودن این سرگرمی لذت برد. بازی را جدی نگیر اما جدی بازی کن و به خاطر بسپار بازی سرشکستن هم دارد! راننده ترین آدما هم بلاخره یه بارو تصادف کردن تو عمرشون ولی رانندگیشونو متوقف نکردن. همه ما یه بار در این دنیا مهلت داده شدیم پس باید استفاده کنیم.
نباید انتظار کمال رو در تک تک لحظات داشته باشیم. روزهای ما پله های ما هستند و سیر ما به توان ما وابسته است. توان را بالا ببریم. کامل‌گرا نباشیم چون ما محدود هستیم و همه چیز هم تازه است و تجربه هم به راحتی بدست نمی آید و باید بعضی وقت‌ها سختی اش را به جان خرید! ما به زندگی نیاز داریم پس توقف ممنوع
شب مایل به روزتون بخیر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۰۳ ، ۰۶:۵۲
محمدجواد اسعدی سامانی

اشرب المای و اذکر عطش الحسین

آگاه باش! که ناآگاهان مست او را تشنه سربریدند.

بدان که حسین تشنه آگاهی و هدایتشان بسمت سعادت بود

نه تشنه یک جرعه آب!

ولی مردم هلهله میکردند که صدای آسمان را نشنوند.

ولی مردم چشمانشان را بسته بودند باران را نبینند.

حسین علیه السلام اینجا یک درس انسان شناسی بزرگ را به بشریت داده است و گفته است:

«الناسُ عبیدُ الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرَّت معایشُهم فاذا مُحَّصوا بالبلاء قَلَّ الدَیّانون»
«مردم بندۀ دنیایند و دین بر زبانشان می‌چرخد و تا وقتی زندگی‌هاشان بر محور دین بگردد، در پی آنند، امّا وقتی به وسیلۀ «بلا» آزموده شوند، دینداران اندک می‌شوند.»

و نامه ای جهان شناسانه برای بشریت فرستاده است و گفته است:

 بِسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، مِنَ الحُسَینِ بنِ عَلِی إلى مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ ومَن قِبَلَهُ مِن بَنی هاشِمٍ ، أمّا بَعدُ ، فَکَأَنَّ الدُّنیا لَم تَکُن وکَأَنَّ الآخِرَةَ لَم تَزَل ، وَالسَّلامُ

خیالتان راحت. دنیا وجود ندارد! بنده چه هستید؟


سیدالشهدا است که تعاریف دنیایی ما راجع به سود ، سعادت‌مندی ، آزادی و پیروزی را تغییر می‌دهد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۰۳ ، ۰۶:۵۰
محمدجواد اسعدی سامانی